پ
کد خبر: ۹۹۶۳
تاریخ انتشار: ۰۲ مهر ۱۳۹۵ - ۱۸:۲۳

بانی‌فیلم: نوشتن پیرامون «فروشنده»، جدیدترین اثر «اصغر فرهادی» کار آسانی نیست. دست به قلم که می بری، ذهن آشفته و درگیر می شود. اینکه به کدام زاویه و از چه منظری به آن بپردازی؟

«پیتر بردشاو» روزنامه نگار «گاردین» می نویسد: «ظهور درام جذاب «فروشنده» اصغر فرهادی در کن، لحظه ایست برای فکر به این مطلب که آیا یک ژانر جدید در دنیای سینما متولد شده است؟! یک رویداد «هانکه ای»؟! یک زوج از طبقه وسط و خوشحال، زندگی خوبی دارند که با یک رخداد مهیب روبه رو می شوند. اتفاقی رازآلود، نحس و بی نشان که آرامش آنها را از هم می پاشد و پوسته زندگی روتین آنها را می شکافد. این حادثه قدرت خام حس گناه و شرمساری را نمایان می کند…!!!»

به واقع و فارغ از دیدگاه «پیتر بردشاو»، تردیدی نیست که «فروشنده» از فیلمنامه ای منسجم و قوی برخوردار است. ساختمان درام «فروشنده» منظم، منطقی و مهندسی شده است، به طوری که حتی یک قطعه از این ساختمان را نمی توان جدا کرد و سپس «فروشنده» را پذیرفت.

فیلم در اوج آغاز می شود و در اوج نیز به پایان می رسد و در این میان هرگز فرود نمی آید. پایان بندی کوبنده و بازِ فیلم ساعت ها و شاید روزها پس از تماشای آن، ذهن را درگیر خود می کند. این در حالیست که پیکره سینمای ایران بویژه در چند دهه  اخیر همواره از ضعف فیلمنامه رنج برده و می برد. وجود گره های متعدد در فیلمنامه وباز شدن آنها به مرور و در روندی پرتعلیق، سینمای قصه گوی «میشائیل هانکه» را تداعی می کند.

اینکه درباره ساختار فیلم «فروشنده» و مواردی چون دکوپاژ، کارگردانی، نورپردازی، فیلمبرداری، بازیها و… بنویسیم و بخوانیم، نمی تواند مفید فایده باشد چرا که سازنده ی «فروشنده» اصغر فرهادی است که نشان داده سینما را خیلی خوب می شناسد و کار خود را به درستی بَلَد است.

نکته حائز اهمیت در خصوص «فروشنده»، محتوای پر تنش آن است که اساساً محور توجه منتقدان، صاحبنظران و علاقمندان به سینما بویژه در ایران قرار گرفته است.

«فروشنده» داستان زوجی جوان به نام عماد (شهاب حسینی) و رعنا (ترانه علیدوستی) است که ساکن آپارتمانی هستند که عنقریب در حال فروریختن است. آنها باید به سرعت ساختمان را ترک کنند. شکاف های ایجاد شده روی دیوار اتاق ها و ترک شیشه پنجره ها حاکی از ایجاد شکاف و چالشی قریب الوقوع در زندگی آرام این زوج جوان است. چالشی که بداخلاقی و افول علوم انسانی در جامعه منشاء آن است.عماد و رعنا زوجی فرهنگی هستند و هر دو هنرپیشه تئاتر. آنها این روزها نمایشنامه معرف«مرگ فروشنده» اثر«آرتور میلر» را روی صحنه برده اند. عماد معلم پایه دبیرستان نیز هست و به نظر هنر تدریس می کند.

عماد و رعنا لاجرم و درپی بی پناهی به خانه ای پناه میبرند که شروع ماجراست. مستاجر قبلی این خانه که هنوز بخشی از اسباب و اثاثیه خود را نیز با خود نبرده است و البته هرگز در فیلم هم دیده نمی شود زنی روسپی بوده که موجبات تردد مردان! غریبه را به خانه از پیش فراهم آورده است. ورود یکی از این مردان! به خانه، آنهم زمانی که رعنا در حمام است، موتور درام را روشن می کند.

اساساً ریشه اختلاف نظر در خصوص محتوای فیلم از اینجا آغاز می شود که آیا تعرض و تجاوز به رعنا صورت گرفته یا نه؟!به وجود آمدن این چالش آنهم در میان طیف عظیمی از اهالی فرهنگ، خود گواه بر انسجام فیلمنامه «فروشنده» و قدرت قلم فرهادی است.اینجاست که عده ای عماد را بی غیرت و عده ای نیز او را باغیرت همچو قیصر می دانند. روشن شدن این موضوع مرز میان «غیرت» یا «بی غیرتی» را مشخص می کند. مهمتر از آن، روشن شدن این موضوع اهتمام به احکام شرع مقدس اسلام و یا نادیده گرفتن و زیر پا گذاردن آن را هویدا می کند.

رعنا مجموعه‌ای از تنش‌ها و فراتر از آن، تناقضات است و در مقابل، عماد در پی یافتن فرد متعرض، بیش از هر چیز به دنبال ایجاد آرامش از دست رفته و حمایت از همسرش است. تنش های شخصیتی رعنا و تناقضات گفتاری و رفتاری او، اسرارش به عماد برای رها کردن ماجرا و رفتن از آن خانه و فراتر از آن رها کردن فرد متجاوزو …  ذهن را درگیر و مشکوک به انجام امر تجاوز می کند، اما در مقابل نشانه هایی به مراتب محکم تر ارائه می شود که گواه بر عدم امر تجاوز است.

مرد متجاوز به رسم عادت پیشین وارد خانه شده است. او از اسباب کشی زن از پیش مطلع است و در رویارویی با عماد اعتراف می کند که زن بارها از طریق پیامک از او درخواست کمک کرده تا با وانتش برای جابه جایی اثاثیه و شاید هم حمل اثاثیه باقی مانده بیاید. بنابراین آشفتگی خانه نکته عجیبی برایش نیست. مرد همانند مراجعات پیشین مبلغ مورد توافق را برای زن در محل مشخص و مقرر گذاشته و اما نکته کلیدی زمانی است که عماد متوجه پول ها می شود. وسیله ای جانبی و بهداشتی که مورد استفاده قرار نگرفته به همراه پول هاست که مشخصاً مرد با خود آورده است و عماد بر اساس آن متوجه می شود که ماجرای پول ها چیست. مرد مانند همیشه و به تصور حضور زن در خانه و با اطمینان از اینکه درب را برای او باز گذاشته، با خیالی آسوده لباس های خود را درآورده است. ناگهان با وحشت و فریادهای رعنا مواجه شده و سراسیمه پوشاک ضروری خود را پوشیده و از خانه گریخته است. آنقدر سراسیمه که حتی کلید وانت و موبایل خود را نیز جا گذاشته است. او حتی جوراب هایش را هم نپوشیده است. عماد یک لنگه آن را در اتاق خواب پیدا می کند و با حالتی چرک آلود به سطل زباله می اندازد و دست هایش را می شوید. به این موارد باید اعترافات ملتمسانه مرد را نیز در رویارویی با عماد افزود تا جایی که برای مخاطب و نیز عماد اطمینان حاصل می شود که تجاوزی صورت نگرفته است. حالات چهره عماد با بازی زیرپوستی و قابل ستایش شهاب حسینی که الحق و به درستی لایق دریافت جایزه بهترین بازیگر از جشنواره کن بوده است، گواه آن می دهد که درباره عدم تعرض به همسرش برای او اطمینان حاصل شده و خشم او به دلیل برهم خوردن آرامش زندگی شخصی، ناراحتی همسرش و با نگاهی معلم وار بداخلاقی انسانی و اجتماعی در چنین امور وقیحی است. این حالت را می توان در زمان اجرای نمایش و رویارویی عماد با بابک نیز دید. عماد به رابطه داشتن بابک با آن زن پی برده و به همین دلیل در زمان اجرا با دیالوگ هایی اضافه و فی البداهه او را مورد شماتت قرار می دهد.

هفته نامه «همشهری جوان» عکس روی جلد شماره ۵۶۹ خود را به شکلی معنادار به «فروشنده» اختصاص داده است. این نشریه با چاپ پوستر فیلم قیصر روی جلد خود چهره شهاب حسینی (عماد) را به جای بهروز وثوقی (قیصر) قرار داده و تیتر زده؛ «آیا فروشنده شمایل قهرمان قدیمی کیمیایی را در دل تهران امروز زنده کرده؟»

قیصر قهرمان دهه ۴۰ و ۵۰ سینمای پیش از انقلاب است. آن زمان که فیلم و سینما رو به ابتذال و بی قید و بندی می رفت و خوراک بی غیرتی را به خورد جامعه می داد، قیصر با رویکردی متفاوت تحول سینمای آن روزها شد. غیرت و مردانگی حرف قیصر و پیام او به جامعه بود. اما امروز عماد یک معلم است و تربیت نسلی را بر عهده دارد. او چاقوی ضامن دار در جیب و شاپو بر سر ندارد. او مربی یک جامعه است. سیلی معلم وار او برنده تر از تیزی قیصر در جامعه امروز است.

عده ای پیش و بیش از اینکه فروشنده را ببینند، فرهادی را قضاوت کرده اند. فارغ از اینکه اگر در ده های ۴۰ و ۵۰، سینمای رو به ابتذال را قیصر تکان داد، حاکمیتی فاسد نبض امور را در دست داشت، حال اینکه امروز و در دهه ۹۰ و در عصر حاکمیتی دینی و اسلامی که همتای آن در هیچ کجای جهان یافت نمی شود فیلم هایی تولید و اکران می شوند و حتی از معتبرترین جشنواره کشور جایزه می گیرند که مروج ارتباط نامشروع زن شوهردار با پسر مجرد و مردان دیگر است!! و غمبارتر زمانی است که  مرد متوجه رابطه نامشروع همسرش می شود و چاره را در ابتلا به مرض آلزایمر می بیند! در این ایام و احوال، فیلمی تولید می شود که دختر توسط پدر خود مورد تجاوز قرار گرفته است!! در این حال و اوضاع، سینمای فرهادی از چه جنسی است و چه می گوید؟! فرهادی در «جدایی نادر از سیمین» فارغ از ارائه الگویی به جوانان در وفاداری به والدین، پیامی را به جامعه می دهد که شاید ده ها کتاب نتوانند چنین اثرگذار باشند. زنِ خدمتکار در مواجهه با پیرمرد ناتوان و جهت پرستاری از او با دفتر مرجع تقلید خود تماس می گیرد و توضیح مسئله را می خواهد. موضوعی که امروزه مغفول مانده است. باز همان زن و در همان فیلم با وجود فقر مالی و تحت فشار و اسرار همسرش حاضر به قسم یاد کردن دروغ به کلام الله مجید نمی شود.

و اما در «فروشنده»، اساساً «تم» فیلم «غیرت» است. عماد به جهت حفظ آبرو و شخصیت خود و همسرش تا جایی حاضر نیست به قانون مراجعه کند که موضوع برایش محرز شود و به همین دلیل مراجعه او به قانون، موضوعی معلق است اما اصرار دارد و مصمم است که فرد خاطی را پیدا کند. در روند داستان و حتی زمانی که برای عماد عدم تعرض به همسرش مسجل شده، با وجود اصرارها و حتی تهدیدهای رعنا در دنیای فمینیسم زده امروز، غیرت مردانه و ایرانی اش به او اجازه نمی دهد که به سادگی از موضوع گذر کند. عماد با وجودی که می تواند از همین لحظه به زندگی عادی خود و همسرش بازگردد و در حالی که پیرمرد در مقابل خانواده اش قرار گرفته و نیز به بیماری قلبی مبتلاست و هر لحظه ممکن است براثر استرس جانش به خطر افتد، به رسم حرفه مقدس آموزگاری و در حالی که به حفظ آبروی پیرمرد نیز می اندیشد، او را به خلوتی می خواند و وسایل و پولی را که جا گذاشته به او می دهد و با نگاهی عمیق که گویی نگاه یک جامعه به بداخلاقی های موجود است، ناگهان سیلی ای به صورت او میزند که حکایت چوب تَر است.

عماد و رعنا در روزهایی که تلاش می کنند آرامش از دست رفته شان را باز یابند، وقتی متوجه می شوند غذای تهیه شده از پول مرد متجاوز به حریم خانه شان خریداری شده، با حالتی چرک آن را به سطل زباله می ریزند و باور دارند که آن پول حرام است و این نشان از اهتمام آنها حتی به مسائل شرع است.

فرهادی شاید در سکانس آخر و با مرگ فروشنده آرتور میلر که عماد ایفاگر نقش اوست، غروب چنین مردان و اندیشه هایی را در جامعه هشدار می دهد. غروبی در مقابل دیدگان بهت زده شاگردان معلم. معلمی که در پاسخ به این سوال که چگونه یک انسان می تواند گاو شود به آنها آموخته؛ یک انسان به مرور گاو می شود!!


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰